ترنم جونیترنم جونی، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
آلاء جونمآلاء جونم، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

ترنم لحظه های زندگی

هدیه روز دختر

  ترنم جونم چند روزی داشتم فکر میکردم که چه هدیه ای واسه روز دختر برات بخرم اونقدا چیزی به ذهنم نمی رسید آخه همه چی داری و کلا چیزی به چشت نمی یاد  اینم بزرگترین دلیل واسه سختیه انتخابم  امروز ظهر داشتم میومدم خونه مامان جون آخه شما اونجا بودی منم میخواستم هدیه روز دخترو واست بیارم اونجا پس قبلش رفتم پیش بابایی تا با هم بریمو هدیتو بخریم . با هم رفتیم یه فروشگاه بزرگ اسباب بازی فروشی که نزدیک مغازه بابا بود     اینم کادوت عزیزم آقای فروشنده دارن واست میبندش اینم ترنم و هدیه تو خونه مامان جونی   ایجا بابا بهت کمک میکنه تا سر هم بشه اینم شما و بنیامین ...
29 شهريور 1392

یک شب سرد

  دیشب با مامان جون رفتیم بیرون شام بخوریم اونم چه بیرونی !!!!! وای طرقبه خیلی سرد بود چون بدون برنامه و یهو رفتیم لباس مناسب تنت نبود  البته خوشبختانه واسه روز مبادا یه سوئیشرت تو ماشین داری که به دادمون رسید البته پاهات لخت موند دیگه ترنم جونی  و بابایی دارن منو رو میبین واسه سفارش غذا اینجا نشوندمت که ازت عکس بگیرم گفتم ترنم عکست خراب شد می خوام یکی دیگه بگیرم ... گفتی نه میخوام بپرم پایین اینجام از سرما اومدی زیر چادرم   و طبق معمول در حال بازی با غذا قربونت بشم که غذا نخوردی اما داری دندونتو خلال میکنی   پنج شنبه 21 شهریور ...
29 شهريور 1392

یه جمعه شاد

  عزیز دلم بر خلاف روزای دیگه که تا ساعت 1 ظهر میخوابی جمعه ساعت 10:30 از خواب بیدار شدی اونم با جیغ و گریه که مامان جون کجاست؟؟؟ بابایی مامان جونو برده بود برسونه خونه مامانشون (مادرجونه بابایی) شماهم بهونه میگرفتی واسه مامان جون که چرا نیست ... منم هرکلکی زدم آروم نمیشدی پس به بابایی زنگیدم گفتم اگه کاری نداره بیاد با هم بریم سرزمین عجایب و بابایی هم بلافاصله موافقتشو اعلام کرد منم به شما گفتم و سریع آماده شدیم پیش به سوی سرزمین عجایب اینجاشما تو ورودی منتظری که بریم تو اولین بازی که رفتی سراغش این بود عزیزم وهمینطور همه جا رفتی رد شدن قطار توجهتو جلب کرده بود با یه کم ترس سوار قطار شدی دوست ...
29 شهريور 1392

عروسی

  دیشب عروسیه بهترین دوستم بود ترنم با خاله جونش ساعت 8 رفت ومن ساعت 11 اونجا بودم خوشبختانه جوری رسیدم که یه موزیک در حال پخش داشتند و اونم تموم شد وبلافاصله شام . فتانه عزیزم امیدوارم سعادتمند و خوشبخت باشی  این کارت عروسی    اینم هدیه ناقابل من مبارکت باشه عزیزم اینم فرشته مشکی پوش من که اگه یه جا بدون من بره میشه یه شلخته واقعی قربونت بشم مامانی دردونهء مامان فتانه جونم ایشالا زندگیت همراه با سپیدی و روشنی باشه عزیزم 23 شهریور 92     ...
29 شهريور 1392